فارسی نهم-

درس 15 فارسی نهم

Rozhan mohammadi

فارسی نهم. درس 15 فارسی نهم

سلام دوستان درس ۱۵ ( درس آزاد )باید درمورد روستای خودم بنویسم نمیدونم چی بنویسم همیشه مقدمه مشکل دارم. لطفا کمکم کنید خیلی ممنون

جواب ها

(:사미야 🦋

فارسی نهم

همیشه یه شباهتای بین همه روستا ها هست چطوره اینو بنویسی صدای چه چه بلبل ها و از سوی صدای هوهوی باد به گوش می رسیدو بازم هم همانند همیشه صدای کوبیده شدن قطرات باران به پنجره های خانه های خشتی توجه را به خود جلب می کرد.

جواب معرکه

mobin mobin

فارسی نهم

خب انشا رو باید اب و تاب بدی یک روز پاییزی در روستایی کوچک این گونه نمایان می شود... وباز هم پاییز و حس دلتنگی و انتظار در کوچه های خیس از نم باران و سپیده صبحگاهی و عطر کاهگل و خاک و علوفه بوی کاهگل خیس خورده از فاصله های دور هوش از سر انسان می برد، آری! این کار باران است. خانه های بدون فاصله ی این روستا، نشان از همدلی و دلگرمی می دهند تا بتوانند روزهای سرد پاییزی را پشت سر گذارده و به انتظار بهار آرزو ها بنشینند. سقف شیروانی شده و در و پنجره ی مقاوم و تازه نصب شده ی خانه های روستا، نشان از هوشیاری و تدبر ساکنان آن می دهد. سه درخت که از روز های نخست جوانه زدن تا اکنون که کهنسال شده اند، با هم بودند و سرد و گرم روزگار چشیده اند و مانند سه دوست عزیز تر از جان، هیچگاه از همدیگر جدا نشدند، اکنون به انتظار نشسته اند. در این روستا همه به انتظار نشسته اند. اما کسی جز خدای نمی داند که انتظار چه را میکشند، شاید به انتظار صدای پرندگانی که سه دوست مهربان سرپناهشان بودند، شاید به انتظار بوی گلهای بهاری، به انتظار برف زمستان، و شاید هم...

معصومه

فارسی نهم

سلام دوست عزیز. معرکه کن.      پیرمرد و دستمال انگور و بادام پیرمرد می خواست به باغ انگورش سرکشی کند .اما راه طولانی تا باغ و هوای گرم اجازه پیاده رفتن را به او نمی داد . ناچار برای رفتن باید مرکبی تهیه می نمود و سی یاره می رفت . به سراغ یکی از آشنایان رفت و مرکبی از وی به عاریت گرفت . سوار بر مرکب شد و به سوی باغ رهسپار گردید . دیری نگذشت که به باغ رسید .بعد ازمدتی گشتن و سرکشی کردن از بوته های انگور و درختان باغ ، دستمال خویش را پر از انگورهای نوبر و بادام های تازه کرد .سپس به سوی مرکب آمد اما وقتی خواست سوار مرکب شود، لحظه ای با خود فکر کرد و از سوار شدن منصرف گردید . دستمال را به دست گرفت و پیاده در پی مرکب روان شد . در راه شخصی او را بدید . پرسید : سید ، چگونه است که دراین هوای گرم مرکب خویش به جلو می رانی و خود پیاده از پی آن روانی ؟ پیرمرد پاسخ داد من این مرکب از بهر سواری به عاریت گرفته ام نه بار . مرد با تعجب پرسید کدام بار ؟ پیرمرد به دستمال خویش اشاره کرد گفت مگر این دستمال انگور و بادام بار نیست . این پیرمرد درستکار و متّقی آقا سید محمد بود. ایشان پدر اخوان موسوی ،آیت .. سیدحسن موسوی شالی عضو سابق مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سابق تاکستان و شهید آقاحسین موسوی بزرگواری که همه مردم شال از او و خدماتش به نیکی یاد می کنند و آیت ا.. سیدعلی موسوی شالی یار و همدم مقام معظم رهبری در تبعید و امام جمعه سابق گرمسار و شال بود . خداوند روح پاکشان را با اجداد طاهرینشان محشور بفرماید خودارزیابی درس آزاد  1- چرا پیرمرد موقع برگشتن از باغ سوار مرکب نشد ؟ 2- چرا فرزندان آقا سید محمد مورد احترام مردم شال هستند ؟ 3- جمله ی « باید مرکبی تهیه می نمود و سی یاره می رفت » یعنی چه ؟ گفت و گو 1- درمورد خدمات شهید آقاحسین در شهرشال گفت و گو کنید . 2- در مورد مکان و زمان و مدت تبعید آیت ا.. سیدعلی موسوی شالی با مقام معظم رهبری گفت و گو کنید ؟ 3- در مورد ویزگیهای بارز شخصیتی آیت ا.. سیدحسن موسوی شالی گفت و گو کنید 4- قبر مطهر آقا سید محمد و فرزندانش در کجای شال قرار دارد؟ نوشتن  1- کلمه های مناسب را با توجه به جمله انتخاب کنید الف) پیرمرد می خواست به باغ انگورش ……………………….. کند (سرکشی – صرکشی) ب) مرکبی از وی به …………………….. گرفت (اریت – عاریت ) ج) سوار بر مرکب شد و به سوی باغ …………………….گردید. (رهسپار – رحسپار ) 2- مترادف کلمه های زیر را از متن درس پیدا کنید . سرزدن – زمانی – اسب و الاغ – تازه – امانت – با تقوا – راهی شدن حکایت ﺳُﻮﻳﺪ بن غفله ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﻌﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ، ﺭﻭﺯﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻴﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺭﻭﻯ ﺣﺼﻴﺮ ﻛﻮﭼﻜﻰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺟﺰ ﺁﻥ ﺣﺼﻴﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ. ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ! ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺟﺰ ﺣﺼﻴﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺍﺯ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﻢ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮ ﻏﻔﻠﻪ! ﺁﺩﻡ ﻋﺎﻗﻞ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﻘﻞ ﻣﻜﺎﻥ ﻛﻨﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺟﻤﻊ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ، ﻣﺎ ﻣﻨﺰﻝ ﺍﻣﻦ ﻭ ﺭﺍﺣﺘﻰ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻛﻮﭺ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ. شعر خوانی السلام ای مادر ابرارها ای شکسته دل از آن غدارها السلام ای مادر خونین جگر مادر محجوره از مرگ پدر بهر چه بشکسته شد بازوی تو بهر چه سیلی زدندی روی تو صورتت نیلی شدی آخر چرا؟ بستری کردند تورا زین ماجرا تومگر دخت نبوت نی بودی کاین چنین بی حرمتی از تو شدی از چه رو با توچنین رفتار شد باجسارت آنچنان گفتارشد گفت دست بردار از این گفتار دون می کشیم این بیت را با خاک و

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام